جدول جو
جدول جو

معنی نیک گوهر - جستجوی لغت در جدول جو

نیک گوهر
(گَ / گُ هََ)
نجیب. (یادداشت مؤلف). نژاده. نسیب. نیک نژاد. نیک طینت. نیک گهر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک گوهر
تصویر پاک گوهر
(دخترانه)
پاک گهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیک چهر
تصویر نیک چهر
(دخترانه)
نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیک مهر
تصویر نیک مهر
(دخترانه)
آنکه دارای محبتی کامل و شایسته است
فرهنگ نامهای ایرانی
(سَ)
فارس. سوارکار ماهر. رجوع به نیک سواری شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان چاه بهار و همچنین نام قصبۀ مرکز بخش است. در شمال چاه بهار واقع شده و حدود آن به شرح زیر است:از طرف شمال به بمپور از شهرستان ایرانشهر، از مشرق به بخش قصرقند، از جنوب به بخش مرکزی چاه بهار و دهستان کنارک، از مغرب به بخش کهنوج از شهرستان جیرفت. منطقه ای کوهستانی و گرمسیر است. آب قراء بخش از قنوات و رودخانه و چشمه تأمین می شود. این بخش دارای دو رودخانه است: اول رودخانه گه که از ارتفاعات نیک شهر و هیچان سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن آبادیهای اطراف خود وارد دهستان کنارک می شود، رود خانه مذکور از نیکوجهان که گذشت خشک و بی آب است. دوم رود خانه راپچ، این رودخانه از ارتفاعات فنوج بخش بمپور و بنت سرچشمه گرفته پس از مشروب نمودن آبادیهای اطراف خود وارد دهستان کنارک شده در خورکالک به دریا می ریزد.
بخش نیک شهر جزو شهرستان چاه بهار است و از دو دهستان به شرح زیر تشکیل شده است. 1- دهستان بنت دارای 33 آبادی و 7500 نفر جمعیت. 2- دهستان نیک شهر دارای 54 آبادی و 10500 نفر جمعیت.
جمع قراء بخش 87 قطعه و جمعیت آن ها 18000 نفر است. مرکز بخش قصبۀ نیک شهر است که نام قدیم آن گه بوده. جادۀ ایرانشهر به چاه بهار از قصبۀنیک شهر و تقریباً از وسط بخش می گذرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِکَ / کِ)
زبان آور، فصیح، (ناظم الاطباء)، آنکه درباره دیگران سخن نیکو گوید، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
نیکوگوهر. اصیل. نژاده. نجیب
لغت نامه دهخدا
(چِ)
خوب روی. نیکوروی. نیک روی. زیبا
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ / گُو هََ)
نژاده. خوش طینت. نیکونژاد:
با نکوگوهران نکو می کرد
قهر بدگوهران هم او می کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
مرکّب از: بی + گوهر، بی اصل. نانجیب. بدگهر. بی پدرو مادر. (یادداشت مؤلف)، مقابل نژاده:
بی گوهر گوهری ز گوهر نشود
سگ را سگی از قلاده کمتر نشود.
سنایی.
سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است
مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری.
سوزنی.
رجوع به گوهر شود
لغت نامه دهخدا
زبان آوری، فصاحت، (فرهنگ فارسی معین)، درباره دیگران سخن نیکو گفتن، (فرهنگ فارسی معین)، مقابل بدگویی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُ هََ)
نجابت. (یادداشت مؤلف). نیک گهر بودن
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
نیکوگهری. نجابت. رجوع به نیکوگهری شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
نیک نهادی. نجابت. (یادداشت مؤلف) :
گر سری یابد به عالم کس به نیکوگوهری
رودکی را بر سر آن مردمان باید سری.
(از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ گَ / گُو هََ)
ملک نژاد. پادشاه زاده. از گوهر پادشاه:
همه گفتند شاه بهرام است
که ملک گوهر و ملک نام است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
رجوع به پاک گهر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خوش ذات. (یادداشت مؤلف). نژاده. نیک گوهر. رجوع به نیک گوهر شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
نیکوگهر. نیک گهر. نژاده. نجیب
لغت نامه دهخدا
(گَ هََ)
عارضی. (ناظم الاطباء). ظاهراً لغت مجعول منحوتی است از: نی + گوهر
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک گویی
تصویر نیک گویی
درباره دیگران سخن نیگو گفتن، زبان آوری فصاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک گوهر
تصویر پاک گوهر
پاک نژاد پاک اصل اصیل پاکزاد حلال زاده نجیب خالص نسب پاک گهر
فرهنگ لغت هوشیار